• وبلاگ : ادبيات ايران و فرانسه
  • يادداشت : شعري از محمد زمان گلدسته
  • نظرات : 3 خصوصي ، 9 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حميدرضا شكارسري 

    مثل هميشه شعرتان پر حس و عاطفه و پر طپش بود .

    نكته اما اين جاست كه شرح منظوم و شاعرانه ي حادثه ي كربلا از فرط تكرار با اين فرم و تعابير ديگر آن قدرت تاثيرگذار دهه هاي پيشين را از دست داده است و بايد براي گره زدن آن حادثه با جهان معاصر افكار و طرح هاي شاعرانه ي تازه تري داشت .

    به علاوه در همين مثنوي كژتابي هاي زباني در بعضي از ابيات جا براي توجه بيشتر و اديت دارد .

    مثلن پر شدن جام ابالفضل از خون يا ترادف عباس با شكستن بغض مولا يا ترادف عباس با همدرد با خدا بودن يا افتادن زلف شقايق در كمند ياس مضاميني ست كه ايهام جالبي را به ذهن مخاطب متبادر نمي نمايند . و نيز چنين است مصراع وقتي كه پيكان مشك را بر حلق او دوخت كه اصولن اين حادثه در كربلا اتفاق نيفتاده است و لااقل بنده نشنيده ام .

    اميد دارم با حركت به سمت نوعي مدرنيسم زباني تصاويري تازه تر از عاشورا ارايه بفرماييد كه با مدد طبع روان تان آثاري ماندگار به ثبت برسد .