دکتر قیصر امین پور - ادبیات ایران و فرانسه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ کمیل پسر زیاد گفت : امیر المؤمنین على بن ابى طالب ( ع ) دست مرا گرفت و به بیابان برد ، چون به صحرا رسید آهى دراز کشید و گفت : ] اى کمیل این دلها آوند هاست ، و بهترین آنها نگاهدارنده‏ترین آنهاست . پس آنچه تو را مى‏گویم از من به خاطر دار : مردم سه دسته‏اند : دانایى که شناساى خداست ، آموزنده‏اى که در راه رستگارى کوشاست ، و فرومایگانى رونده به چپ و راست که درهم آمیزند ، و پى هر بانگى را گیرند و با هر باد به سویى خیزند . نه از روشنى دانش فروغى یافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند . کمیل دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان . مال با هزینه کردن کم آید ، و دانش با پراکنده شدن بیفزاید ، و پرورده مال با رفتن مال با تو نپاید . اى کمیل پسر زیاد شناخت دانش ، دین است که بدان گردن باید نهاد . آدمى در زندگى به دانش طاعت پروردگار آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد ، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار . کمیل گنجوران مالها مرده‏اند گرچه زنده‏اند ، و دانشمندان چندانکه روزگار پاید ، پاینده‏اند . تن‏هاشان ناپدیدار است و نشانه‏هاشان در دلها آشکار . بدان که در اینجا [ و به سینه خود اشارت فرمود ] دانشى است انباشته ، اگر فراگیرانى براى آن مى‏یافتم . آرى یافتم آن را که تیز دریافت بود ، لیکن امین نمى‏نمود ، با دین دنیا مى‏اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برترى مى‏جست ، و به حجّت علم بر دوستان خدا بزرگى مى‏فروخت . یا کسى که پیروان خداوندان دانش است ، اما در شناختن نکته‏هاى باریک آن او را نه بینش است . چون نخستین شبهت در دل وى راه یابد درماند و راه زدودن آن را یافتن نتواند . بدان که براى فرا گرفتن دانشى چنان نه این در خور است و نه آن . یا کسى که سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن یا شیفته فراهم آوردن است و مالى را بر مال نهادن . هیچ یک از اینان اندک پاسدارى دین را نتواند و بیشتر به چارپاى چرنده ماند . مرگ دانش این است و مردن خداوندان آن چنین . بلى زمین تهى نماند از کسى که حجّت بر پاى خداست ، یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست . تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود ، و اینان چندند ، و کجا جاى دارند ؟ به خدا سوگند اندک به شمارند ، و نزد خدا بزرگمقدار . خدا حجتها و نشانه‏هاى خود را به آنان نگاه مى‏دارد ، تا به همانندهاى خویشش بسپارند و در دلهاى خویشش بکارند . دانش ، نور حقیقت بینى را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیده‏اند آسان پذیرفته‏اند . و بدانچه نادانان از آن رمیده‏اند خو گرفته . و همنشین دنیایند با تن‏ها ، و جانهاشان آویزان است در ملأ اعلى . اینان خدا را در زمین او جانشینانند و مردم را به دین او مى‏خوانند . وه که چه آرزومند دیدار آنانم ؟ کمیل اگر خواهى بازگرد . [نهج البلاغه]
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 10

                                                     
دکتر قیصر امین پور شاعر، ادیب و فارسی پژوه که در سال 1338

در دزفول به دنیا آمد و در سال 1386 در بیمارستان دی دار فانی را

وداع گفت.دکتر قیصر امین پور، رشته های تحصیلی مختلفی را

تجربه کرد وی سال 57 از رشته دامپزشکی دانشگاه تهران ترک

تحصیل کرد. امین پور همچنین از رشته علوم اجتماعی دانشگاه

تهران در سال 1363 ترک تحصیل کرد و در سال 1376 با راهنمایی

دکتر شفعی کدکنی موفق به اخذ دکترای ادبیات فارسی از

دانشگاه تهران شد.
وی همچنین تدریس در دانشگاه الزهرا 70 - 1367 و تدریس در

دانشگاه تهران  از سال 1370 تاکنون را عهده دار بوده است.
امین پور دبیر شعر هفته نامه سروش طی سال های 71-60،

سردبیر ماهنامه ادبی - هنری سروش نوجوان 83- 67، عضو

پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بوده است.
"ظهر روز دهم" (برنده جایزه جشنواره کتاب کانون پرورش فکری)؛

"به قول پرستو" (برنده جایزه جشنواره کتاب کانون پرورش فکری)؛

"تنفس صبح"، "در کوچه آفتاب"، "منظومه روز دهم"، "توفان در

پرانتز"، "بی بال پریدن"، "گلها همه آفتاب گردانند" از جمله آثار وی

هستند.وی برنده تندیس مرغ آمین 1368، برنده تندیس ماه طلایی

(برگزیده شعر کودک و نوجوان 20 سال انقلاب) است.
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بال های استعاری

لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری

آفتاب زرد وغمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد بردباری

روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
درستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری

قیصر امین پور و اشعارش هر چه که باشند، نمونه کامل زبان نسل

دوم انقلاب است. نسلی که از آرمان گرایی رفته رفته به واقع

گرایی رخ پوشانده و همین واقع گرایی موجب نوشدن افکار و آرای

آنها را داشته است. شاید به همین خاطر باشد که اشعار دهه آخر

عمر امین پوربیش از پیش مورد استقبال و اشتیاق نسل سوم

انقلاب قرار گرفته است و آنها در کتابخانه های خود لااقل یکی از

دیوان های او را در کتابخانه خود به غنیمت برده اند.

آفتاب مهربانی
سایه تو بر سر من

ای که در پای تو پیچید
ساقه ی نیلوفر من

با تو تنها با تو هستم
ای پناه خستگی ها

در هوایت دل گسستم
از همه دلبستگیها

در هوایت پر گشودن
باور بال و پر من باد

شعله ور از آتش غم
خرمن خاکستر من باد

ای بهار باور من
ای بهشت دیگر من

چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من

چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من

بی تو چون برگ از شاخه افتادم
زرد و سرگردان در کف بادم

گرچه بی برگم گرچه بی بارم
در هوای تو بی قرارم

برگ پاییزم
بی تو می ریزم

نو بهارم کن
نو بهارم

ای بهار باور من
ای بهشت دیگرمن

(نی نامه)


خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن

 

خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن

 

خوشا از نی، خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

 

نوای نی نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است

 

نوای نی، نوای بی نوایی است
هوای ناله هایش، نینوایی است

 

نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گل، بیماری سنگ

 

قلم، تصویر جانگاهی است از دل
علم، تمثیل کوتاهی است از نی

 

خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد

 

دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پر سوز

 

چه رفت آن روز در اندیشه نی
که اینسان شد پریشان بیشه نی؟

 

سری سرمست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری

 

پر از عشق نیستان سینه او
غم غربت، غم دیرینه او

 

غم نی بند بند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست

 

دلش را با غریبی، آشنایی است
به هم اعضای او وصل از جدایی است

 

سرش بر نی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال

 

ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد

 

سری بر نیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل

 

چگونه پا ز گل بر دارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟

 

گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر، باری از دل بود بر نی

 

چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی، نوای عشق سر داد

 

به روی نیزه و شیرین زبانی!
عجب نبود ز نی شکر فشانی

 

اگر نی پرده ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش میکشاند

 

سزد گر چشم ها در خون نشیند
چو دریا را به روی نیزه بیند

 

شگفتا بی سر و سامانی عشق!
به روی نیزه سرگردانی عشق!

 

ز دست عشق عالم در هیاهوست
تمام فتنه ها زیر سر اوست



 نوشته شده توسط درویشی در یکشنبه 87/2/8 و ساعت 12:48 صبح | نظرات دیگران()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
قیامت ونامه ی عمل به صورت منظوم
شعر زیبایی از مولانا
شعر امام خمینی و پاسخ منظوم رهبر معظم انقلاب
شعری از امام خمینی(ره)
شعری از شاعر عارف شیخ محمود شبستری(ره)
شعری از محمد زمان گلدسته
شعری از سهیل محمودی
شعری از شهید محمد رضا آقاسی
شعری از آرتور رمبو
دکتر قیصر امین پور
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا

log